تفسير آيات دين و زندگي 1 » درس چهارم: برترين كمال
سوره طه آيه «8»
 
أللَّهُ لَا  إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَى‏
(زيرا او) خدايى است كه معبودى جز او نيست (و) بهترين نام‏ها براى اوست.
 
 نكته‏ها:
در اين چند آيه، چهار صفت از صفات بارز خداوند مطرح شده است؛
الف: خالقيّت. «خَلق الارض والسّموات»
ب: حاكميّت. «على العَرش استوى‏»
ج: مالكيّت. «له ما فى السّموات و ما...»
د: عالميّت. «يعلم السّر و اَخفى»
تسلّط پروردگار بر عرش كه در سوره‏هاى ديگر قرآن با عبارت «اِستوى على العرش» آمده است، كنايه از احاطه و سلطه خداوند بر جهان هستى است. مثلاً وقتى در فارسى مى‏گويند: فلانى بر تخت نشست، و يا فلانى را از تخت به پايين كشيدند، يعنى او حاكم شد و يا قدرت و حكومت را از او گرفتند.
معمولاً همراه با عبارت «اِستوى على العرش» و شبه آن، جمله‏اى مى‏آيد كه به منزله‏ى تفسير آن است، مانند:
«ثمّ استوى على العرش يغشى الليل النهار»(46) او بر عرش سلطه دارد و با شب، روز را مى‏پوشاند؛ «ثمّ استوى على العرش يُدبّر الامر»(47) او بر هستى احاطه دارد و امور را تدبير مى‏كند؛ «ثمّ استوى على العرش يعلم ما يلج فى الارض و ما...»(48) او بر هستى تسلّط دارد وهمه چيز را مى‏داند؛ «ثمّ استوى على العرش مالكم من دونه من ولّى»(49) او بر عرش سلطه دارد و جز او سرپرستى نيست؛ ودر اين آيه: «على العرش استوى له ما فى السموات و ما فى الارض»
كلمه «ثَرى‏» به معناى خاك نمناك است و «تحت الثرى» شامل اموات، گنج‏ها و هر چيز ديگرى كه در خاك پنهان شده مى‏باشد.
«اسماء حُسنى‏»(50) همان صفات خداوند است كه بنا بر روايات، 99 اسم مى‏باشد و اگر در دعا خداوند با اين اسامى ياد شود، بركات و آثار فراوانى به همراه مى‏آورد. اسماى الهى منحصر به اينها نيست و در بعضى ادعيه، مثل دعاى جوشن كبير، تا هزار اسم ذكر شده است. البتّه توسّل به اين اسما، تنها حفظ و قرائت آنها نيست، بلكه بايد خود را به آن صفات نزديك كرد.(51)
در روايات مى‏خوانيم كه امامان معصوم‏عليهم السلام فرموده‏اند: به خدا سوگند، ما اسماء حسناى الهى هستيم.(52)
امام صادق عليه السلام فرمودند: «سرّ» آن چيزى است كه در دل پنهان مى‏كنى و «اخفى‏» آن است كه از ذهنت عبور كرده، ولى آن را فراموش كرده‏اى.(53) يعنى نه تنها از ديگران پنهان است، بلكه خود نيز از آن غافل شده‏اى.
خداوند بر همه چيز آگاه است، «يعلم السّر واَخفى» غيب آسمان‏ها و زمين را مى‏داند، «اعلم غيب السموات والارض»(54)، حمل ماده‏ى باردار را مى‏داند، «يعلم ما تحمل كلّ اُنثى»(55)، هدف و معناى نگاه‏ها را مى‏داند، «يعلم خائنة الاعين»(56)، خطورات قلبى را مى‏داند، «يعلم ما فى قلوبكم»(57) و هيچ برگى از درخت نمى‏افتد مگر اينكه او مى‏داند. «وما تسقط من وَرقة الاّ يعلمها»(58)
 پيام‏ها:
 1- تسلّط خداوند بر هستى، رحيمانه است، نه جبّارانه
تفسير آيات دين و زندگي 1 » درس پنجم: تو را چگونه بخوانيم
سوره اعراف آيه «180»
 
  وَلِلَّهِ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَى‏ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِى أَسْمَآئِهِ  سَيُجْزَوْنَ مَاكَانُواْ يَعْمَلُونَ
 و نيكوترين نام‏ها براى خداوند است، پس خداوند را با آنها بخوانيد. و كسانى را كه در اسم‏هاى خدا به كژى و مجادله ميل دارند (و به جنگ و ستيزه مى‏پردازند و صفات خدا را بر غير او مى‏نهند) رهاكنيد. آنان به زودى به كيفر آنچه مى‏كردند، خواهند رسيد.
 
 نكته‏ها:
گرچه همه‏ى نام‏ها و صفات الهى نيكوست و خداوند همه‏ى كمالات را دارد كه قابل احصا و شماره نيست، امّا در روايات، بر 99 اسم تكيه شده، كه در كتب اهل‏سنّت مانند صحيح مسلم، بخارى، ترمذى نيز آمده است. و هر كس خدا را با آنها بخواند، دعايش مستجاب مى‏شود.(61) و هر كس آنها را شماره كند، اهل بهشت است. البتّه منظور تنها شمردن لفظى و با حركات لب نيست، بلكه توجّه و الهام گرفتن از اين صفات و اتّصال به آنهاست. اين 99 اسم، عبارتند از:
«اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّميع، البصير، القدير، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البديع، البارّ، الاكرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحكيم، العليم، الحليم، الحفيظ، الحقّ، الحسيب، الحميد، الحفىّ، الربّ، الرّحمن، الرّحيم، الذّارء، الرّازق، الرّقيب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهيمن، العزيز، الجبّار، المتكبّر، السيّد، السُبّوح، الشهيد، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغياث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القديم، الملك، القدّوس، القوىّ، القريب، القيّوم، القابض، الباسط، قاضى‏الحاجات، المجيد، المولى، المنّان، المحيط، المبين، المقيت، المصوّر، الكريم، الكبير، الكافى، كاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوكيل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجليل، الجواد، الخبير، الخالق، خير النّاصرين، الديّان، الشكور، العظيم، اللطيف، الشافى».(62)
در قرآن، اسامى خدا تا 145 نام آمده و عدد 99 در روايات، يا براى اين است كه برخى نام‏ها قابل ادغام و تطبيق بر بعض ديگر است، يا مراد اين است كه اين نام‏ها در قرآن نيز هست، نه اينكه فقط اين تعداد باشد. در بعضى آيات، مضمون اين نام‏ها وجود دارد. مثلاً «صادق»، به عنوان نام خدا در قرآن نيست، ولى آيه‏ى «و من أصدق من اللّه قيلاً»(63) يعنى چه كسى راستگوتر از خداست؟ آمده است. در برخى روايات و دعاها مانند دعاى جوشن كبير، نام‏هاى ديگرى هم براى خدا بيان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و بركات و امتيازات خاصّى دارد. فخررازى مى‏گويد: همه‏ى صفات خداوند، به دو چيز بر مى‏گردد: بى‏نيازى او و نياز ديگران به‏او.(64)
امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اسماى حسنى ماييم.(65) يعنى صفات الهى در ما منعكس شده است و ما راه شناخت واقعى خداييم. طبق اين احاديث، جمله‏ى «ذروا الّذين يلحدون»، به ما مى‏گويد كه به ملحدين فضائل اهل‏بيت‏عليهم السلام تكيه و اعتنا نكنيد.
در روايت ديگرى امام رضا عليه السلام فرمودند: ما اهل‏بيت‏عليهم السلام اسماى حسناى خدا هستيم كه عمل هيچ كس بدون معرفت ما قبول نمى‏شود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لايقبل اللّه من احد عملاً الاّ بمعرفتنا»(66)
عبارت «الاسماء الحسنى»، چهار بار در قرآن آمده است.(67) اسماى حُسنى‏ سه مصداق دارد: صفات الهى، نام‏هاى الهى و اولياى الهى.(68)
امام رضاعليه السلام فرمود: هرگاه به شما مشكلات و سختى روى آورد، به وسيله‏ى ما از خداوند كمك بخواهيد و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»(69)
طبق روايات، هر كه اسم اعظم خداوند را بداند، دعايش مستجاب است و مى‏تواند در طبيعت، تصرّف كند. چنانكه بلعم‏باعورا (كه در آيه 175 از او ياد شد) اسم اعظم الهى را مى‏دانسته است.
امّا اينكه اسم اعظم چيست؟ بعضى گفته‏اند: يكى از نام‏هاى الهى است كه بر ما پوشيده است. بعضى گويند: اسم اعظم، در حقيقت لفظ و نام نيست، بلكه كمال و صفتى از خداوند است كه هر كس بتواند پرتوى از آن را در وجود خويش پديد آورد، قدرت روحى او به حدّى مى‏رسد كه مى‏تواند در طبيعت تصرّف كند، وگرنه چنان نيست كه يك فرد، با فراگرفتن لفظ و گفتن كلمه‏اى بتواند مستجاب الدّعوه شود و مثلا در جهان اثر بگذارد.(70)
امام رضا عليه السلام فرمود: «انّ الخالق لا يوصف الاّ بما وصف به نفسه» آفريدگار، جز به آنچه خود توصيف كرده، وصف نمى‏شود. يعنى نمى‏توان از پيش خود بر خدا نام نهاد. مثلاً او را عفيف و شجاع و امثال آن ناميد.(71)
اسم، نمايانگر مسمّى است، ذات خداوند مقدّس است، نام او هم بايد مقدّس باشد. بنابراين هم ذات خدا را بايد منزّه شمرد، «سبحانه عمّا يشركون»(72) و هم نام او را تنزيه كرد. «سبّح اسم ربّك الاعلى»(73) لذا قرار دادنِ نام ديگران در رديف نام خدا جايز نيست و نمى‏توان گفت: به نام خدا و خلق.
شهيد مطهرى مى‏گويد: نام‏هاى خداوند جنبه علامت ندارند، بلكه نمايان‏گر صفت و حقيقتى از حقايق ذات مقدّس او مى‏باشند.(74)
امام صادق‏عليه السلام ذيل اين آيه فرمود: غير خدا را با اسم‏هاى الهى نام ننهيد و آنگاه به مناسبت جمله «يلحدون فى اسمائه» فرمود: «يضعونها فى غير مواضعها» آنان نام‏هاى الهى را در غير مورد آن بكار مى‏برند و با اين كار، مشرك مى‏شوند و به همين دليل خداوند فرمود: و ما يؤمن اكثرهم باللّه و هم مشركون»(75) ايمان اكثر مردم با شرك همراه است.(76)
 پيام‏ها:
 1- كلمه‏ى «اللّه»، محور همه‏ى اسماى الهى است. «وللّه الاسماء الحسنى» (كلمه‏ى «اللّه»، دربردارنده‏ى تمام صفات الهى است)
 2- تمام خصال نيكو، براى خداست، ديگران براى رسيدن به «حُسنى» بايد سراغ او بروند. «للّه الاسماء الحسنى»
 3- دعوت و دعا بايد به زيبايى‏ها و خوبى‏ها باشد. «الحسنى فادعوه بها»
 4- اسماى الهى نشانه‏هاى اوست، مى‏توان از نشانه به او رسيد. «للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»
 5 - ايمان به اينكه خداوند تمام كمالات را دارد و از همه‏ى عيب‏ها دور است، انسان را به دعا و ستايش وامى‏دارد. «فادعوه بها»
 6- داروى غفلت، ياد خداست. در آيه‏ى قبل خوانديم: «هم الغافلون» در اين آيه مى‏خوانيم: «فادعوه بها»
 7- اسلام، به نام نيكو و دورى از انحراف در نام‏گذارى توجّه دارد. «الاسماء الحسنى... يلحدون فى أسمائه»
 8 - نسبت به ملحدان و منحرفان، عكس العمل نشان دهيم. «ذروا الّذين يلحدون»
 9- راه حقّ، فطرى است و انحراف از آن، بر خلاف مسير فطرت است. (ياد خداوند به وصفى كه سزاوار او نيست، انحراف و خارج شدن از حقّ و اعتدال است.) «الّذين يُلحِدون» («الحاد»، به معناى انحراف است)
 10- هم نام و صفات خدا را به ديگرى نسبت دادن الحاد است، هم نام ديگران را به خدا نسبت دادن. «يُلحدون فى أسمائه»
 
سوره شورى آيه «11»
 
 فَاطِرُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجاً  يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
 آفريننده آسمان‏ها و زمين، براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از چهار پايان نيز جفت‏هايى، به اين وسيله شما را كثير مى‏كند. او را هيچ مانندى نيست و او شنوا و بيناست.

 
 نكته‏ها:
كلمه‏ى «فاطر» يعنى آفرينش چيزى كه قبلاً مشابه نداشته است. البتّه «فَطَر» در لغت به معناى شكافتن و جدا كردن است و اين تعبير شايد اشاره به اين باشد كه زمين و آسمان در آغاز توده‏اى واحد و متراكم بوده است كه در اثر انفجار شكافته شده و كرات تفكيك شده‏اند. واللّه العالم‏
خداوند را نمى‏شود با هيچ چيز شبيه و همتا دانست. او «حىّ» است امّا حياتش از حيات همه‏ى موجودات زنده جداست. در بند 71 دعاى جوشن كبير مى‏خوانيم:
«يا حيّاً قبل كلّ حىّ، يا حيّاً بعد كلّ حىّ، يا حىّ الّذى ليس كمثله حىّ، يا حىّ الّذى لا يشاكله حىّ، يا حىّ الّذى لا يحتاج الى حىّ، يا حىّ الّذى يميت كلّ حىّ، يا حيّاً لم يرث الحياة من حىّ، يا حىّ الّذى يرزق كلّ حىّ، يا حىّ الّذى يحيى الموتى، يا حىّ و يا قيوم لا تأخذه سنة ولا نوم»
اگر تنها به صفت حيات خداوند توجّه كنيم مى‏بينيم خداوند قبل از هر زنده و بعد از هر زنده است، زنده‏اى است كه شريك در حيات ندارد، محتاج به زنده‏اى ديگر نيست و همه زنده‏ها را مى‏ميراند.
 پيام‏ها:
 1- آفرينش آسمان‏ها و زمين كاملاً ابداعى و ابتكارى است. «فاطر»
 2- هدف از زوجيّت بقاى نسل است. («يذرؤكم» به معناى تكثير است كه بعد از كلمه «ازواج» آمده است)
 3- خداوند از داشتن همسر منزّه است. (در انسان و حيوان، زوجيّت هست، ولى خداوند همسر ندارد) «ليس كمثله شى‏ء»
 4- با اينكه هيچ چيز مثل خدا نيست لكن او با همه پيوند دارد، شنوا و بيناست و همه‏ى آفريده‏ها را زير نظر دارد. «ليس كمثله شى‏ء و هو السميع البصير»
 5 - ديدن و شنيدن خداوند با ساير ديدن‏ها و شنيدن‏ها متفاوت است. «ليس كمثله شى‏ء و هو السميع البصير»
 
سوره فاطر آيه «15»
 
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ
اى مردم! اين شماييد كه به خداوند نياز داريد و (تنها) خداوند، بى‏نياز و ستوده است.

 
 نكته‏ها:
دعوت خدا از مردم، نشانه‏ى نياز او به مردم نيست. همان گونه كه اگر گفتيم مردم خانه‏هاى خود را رو به خورشيد بسازند، اين دعوت نشانه‏ى نياز خورشيد به ما نيست، بلكه نشانه‏ى نياز ما به نور است. «انتم الفقراء الى اللّه»
يكى از راه‏هاى مبارزه با غرور و تكبّر، دعوت انسان به درگاه خداست تا انسان به ضعف و جهل و فقر و نياز خود پى ببرد. «انتم الفقراء»
 پيام‏ها:
 1- هيچ كس از خدا بى نياز نيست. «يا ايّها النّاس»
 2- همه‏ى موجودات فقيرند، لكن چون انسان ادّعا و سركشى مى‏كند بايد مهار شود. «يا ايّها النّاس»
 3- نقش واسطه‏ها و وسايل و علل را قبول داريم، امّا تمام اسباب و علل نيز در تأثيرگذارى به او محتاجند. «هو الغنّى»
 4- غنّى واقعى و مطلق و كامل، تنها اوست. «واللّه هوالغنّى»
 5 - معمولاً اغنيا، محبوب نيستند و در تيررس جسارت‏ها، حسادت‏ها، رقابت‏ها و سرقت‏ها هستند امّا خداوند، غنى حميد است. «واللّه هوالغنّى الحميد»
 6- خداوند غناى خود را در راه رفع نياز و نفع مخلوقات به كار مى‏برد و لذا مورد ستايش است. «الغنى الحميد»
سوره سجده آيه «5»
 
 يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَآءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِى يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ
 (خداوند) امر (اين جهان) را از آسمان به سوى زمين تدبير مى‏كند، سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال از سال‏هايى است كه مى‏شمريد، (نظام اين عالم برچيده مى‏شود و) به سوى او بالا مى‏رود.

 
 نكته‏ها:
سؤال: در آيه 4 سوره‏ى معارج مى‏خوانيم: ملائكه و روح در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است، به سوى او عروج مى‏كنند؛ اين آيه مى‏فرمايد: مقدار آن روز، هزار سال است؟
 پاسخ: الف: در حديث مى‏خوانيم: قيامت پنجاه موقف دارد و هر موقفى معادل هزار سال دنيوى است و آيه‏ى مورد بحث تنها به يك موقف اشاره دارد.(77)
ب: اين آيه، در مورد عروج امر است و آن آيه، عروج ملائكه را مى‏گويد؛ شايد عروج امر در روزى باشد كه هزارسال است وقيامت نيست، ولى عروج فرشتگان در روزقيامت باشد كه پنجاه هزارسال است.
 پيام‏ها:
 1- مركز مديريّت زمين آسمان است، برنامه‏ها از آن جا نازل مى‏شود و به آن جا عروج مى‏كند. «يدبّر الامر... يعرج اليه»
 2- توحيد در ربوبيّت، از توحيد در خالقيّت جدا نيست. «خلق السموات و الارض - يدبّر الامر»
 3- تدبير الهى، دايمى است، نه مقطعى. «يدبّر الامر»
 4- همان گونه كه در آفرينش، همه چيز از او و به سوى اوست، «انّا للّه و انا اليه راجعون» تدبير امور نيز از او و به سوى اوست. «من السماء - ثم يعرج»
 
سوره فرقان آيه «2»
 
 أَلَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً
 خداوندى كه فرمانروايى آسمان‏ها و زمين براى اوست، و هيچ فرزندى اختيار نكرده و براى او شريكى در فرمانروايى نيست، و هر چيزى را آفريد و آن گونه كه بايد اندازه‏گيرى كرد.

 
 نكته‏ها:
مشركين و يهود و نصارا، هر كدام به نحوى معتقد بودند كه خداوند فرزند، يا شريكى دارد و قرآن كريم بارها اين عقيده‏ى خرافى را مردود شمرده است، از جمله در همين آيه.
 پيام‏ها:
 1- حكومت و حاكميّت هستى، مخصوص خداست. «له ملك ...» (در هستى يك نظام و يك اراده و مديريّت حاكم است)
 2- حكومت خداوند نسبت به همه‏ى هستى يكسان است. «السموات والارض»
 3- خداوند بى‏نياز است. «له ملك السموات... لم يتخذ» (نياز به فرزند براى جبران كمبودهاست و كسى كه حكومت هستى به دست اوست چه كمبودى دارد؟!)
 4- همه‏ى آفريده‏ها از سرچشمه‏ى قدرت واحدى برخاسته‏اند. «خلق كل شيى‏ء»
 5 - تدبير هستى، به دست خالق هستى است. «له ملك السموات... خلق كلّ شى‏ء»
 6- آفرينش، حساب و كتاب دارد. «فقدره تقديرا»
 7- تدبير هستى، بسيار دقيق است. «تقديرا»
 
سوره حمد آيه «5»
 
 إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ‏
    (خدايا) تنها ترا مى‏پرستيم و تنها از تو يارى مى‏جوئيم.

 
 نكته‏ها:
انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان‏ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه‏ى هستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوى ديگران برويم؟! عقل حكم مى‏كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.
در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى‏گويد: خدايا نه فقط من كه همه‏ى ما بنده توايم، ونه تنها من كه همه‏ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم.
خدايا! من كسى جز تو را ندارم «ايّاك» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده‏ى تو هستند. «ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبداً»(78) در آسمان‏ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
جمله «نعبد» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سوره‏ى حمد ثناست، آيه‏ى «ايّاك نعبد» ارتباط و آيات بعد، دعا مى‏باشد.
چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، لذا كلمه «ايّاك» تكرار شد.
 پيام‏ها:
 1- ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نعبد، نستعين»
 2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «ايّاك»
 3- قوانين حاكم بر طبيعت محترم است، ولى اراده‏ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى، محكوم هستند.(79) لذا فقط از او كمك مى‏خواهيم. «ايّاك نستعين»
 4- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين»(80)
 5 - چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى‏بريم. «الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد»
 6- «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چون مى‏گوييم: «نعبد» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى‏گوييم: «نستعين» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.
 7- عبادت، مقدمّه و وسيله‏ى استمداد است. ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين»
 8 - شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست‏يابى به توحيد و يكتاپرستى است. «ربّ العالمين، الرّحمن الرّحيم، مالك يوم الدّين، ايّاك نعبد»
 9- از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «ايّاك نعبد...»
 10- توجّه به معاد، يكى از انگيزه‏هاى عبادت است. «مالك يوم الدّين ايّاك نعبد»
 
سوره فلق آيه «5»
 
قُل أعوذُ بِرَبِ‏ّ الفَلَقِ‏
    بگو: پناه مى‏برم به پروردگار سپيده‏دم (و هستى بخش).

 
 نكته‏ها:
«فَلق» به معناى شكافتن است. (شكافتن دانه، شكافتن تاريكى با نور، شكافتن عدم با آفرينش).
هر چيزى مى‏تواند سبب شرّ و بدى شده و آفاتى را به دنبال داشته باشد. حتى كمالاتى مانند علم و احسان، شجاعت و عبادت. لذا بايد در برابر تمام آفريده‏ها به پروردگار جهانيان پناه برد.
 پيام‏ها:
 1- حتى انبيا بايد به خدا پناه ببرند. «قل...»
 2- پناه بردن به خدا بايد دائمى باشد. «أعوذ...»
 3- پناه انسان بايد به مقام ربوبى خدا باشد. «بربّ»
 4- كسى مى‏تواند پناه دهد كه نفوذناپذير بوده و همه چيز را بشكافد. «بربّ الفلق»
 5 - در دعاها و پناهندگى‏ها بايد وسعت نظر داشته باشيم. «ما خلق»
 
سوره قاف آيه «16»
 
 وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
 و همانا ما انسان را آفريده‏ايم و هر چه را كه نفسش او را وسوسه مى‏كند مى‏دانيم و ما از رگ گردن به او نزديك‏تريم (و بر او مسلّطيم).

 
 نكته‏ها:
«وسوسه» در لغت به معناى صداى آهسته است و در اصطلاح، كنايه از افكار ناپسندى است كه بر دل انسان مى‏گذرد.
كلمه «وريد» از ريشه‏ى «ورود» به معناى رفتن به سراغ آب است. از آنجا كه اين رگ، شاهراه گردش خون ميان قلب و ديگر اعضاى بدن است، آن را «وريد» گفته‏اند.
براى ارشاد منحرفان از هر شيوه صحيحى بايد استفاده كرد. در آيات قبل نمونه‏هايى از قدرت خداوند در هستى و نمونه‏هايى از سرنوشت شوم كسانى كه تكذيب مى‏كردند، بيان شد. اين آيات، وجدان و عقل مردم را مخاطب قرار داده كه مگر ما در آفرينش اول عاجز شديم تا از آفرينش دوم بازمانيم.
مشابه جمله‏ى «نحن أقرب اليه من حبل الوريد»، اين آيه است: «انّ اللّه يحول بين المرء و قلبه»(81) خداوند ميان انسان و قلب او حايل مى‏شود.
سرچشمه‏ى وسوسه، سه چيز است:
الف: نفس. «توسوس به نفسه»
ب: شيطان. «فوسوس لهما الشيطان»(82)
ج: بعضى انسان‏ها و جنّيان. «الّذى يوسوس فى صدور الناس من الجِنّة والناس»(83)
علم خداوند به امور ما به دو علت است:
الف: چون آفريدگار ماست و خالق، مخلوق خود را مى‏شناسد: «الا يعلم من خلق»(84)، «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه»
ب: چون بر ما احاطه دارد. «نعلم... و نحن اقرب اليه من حبل الوريد»
لذا علم خدا دقيق، گسترده و بى واسطه است.
ريشه‏ى شك در معاد دو چيز است: يكى اينكه خدا از كجا مى‏داند هر كس چه كرده و ذرّات او در كجاست؟ ديگر اينكه از كجا مى‏تواند دوباره بيافريند؟ اين آيه به هر دو جواب مى‏دهد:
مى‏تواند، چون قبلاً انسان را آفريده است. «ولقد خلقنا الانسان»
مى‏داند، چون وسوسه‏هاى ناديدنى را هم مى‏داند. «نعلم ما توسوس به نفسه»
 پيام‏ها:
 1- اگر مى‏خواهيد عقيده‏اى سالم داشته باشيد بايد وسوسه‏ها را از خود دور كرده و نفس خود را اصلاح كنيد. (انكار قيامت به خاطر آن است كه خود را از وسوسه‏ها پاك نكرده‏ايد.) «بل هم فى لبس... و نعلم ما توسوس به نفسه»
 2- علم و احاطه‏ى خداوند به بشر، در طول حيات اوست. «نحن اقرب اليه من حبل الوريد»
 
سوره انعام آيه «162»
 
قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِ‏ّ الْعَالَمِينَ‏
 بگو: همانا نماز من و عبادات من و زندگى من و مرگ من براى خداوند، پروردگار جهانيان است.

 
 نكته‏ها:
روايت شده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله در آستانه‏ى نماز اين آيات را مى‏خواند.(85)
مرگ، بر حيات احاطه دارد و حيات بر نُسُك، و نُسُك بر نماز. بنابراين، نماز، هسته‏ى مركزى در درون عبادات است.
 پيام‏ها:
 1- راه و روش و هدف خود را در برابر راههاى انحرافى، با صراحت و افتخار اعلام كنيم. «قل»
 2- با آنكه نماز، جزو عبادات است، ولى، جدا ذكر شده تا اهميّت آن را نشان دهد. «صلاتى و نُسُكى»
 3- انسان‏هاى مخلص، مسير تكوينى (مرگ و حيات) و مسير تشريعى خود (نماز و نُسُك) را فقط براى خداوند عالميان مى‏دانند. «انّ صلاتى و نُسُكى و محياى و مماتى للّه»
 4- آنگونه كه در نماز قصد قربت مى‏كنيم، در هر نفس كشيدن و زنده بودن و مردن هم مى‏توان قصد قربت كرد. «محياى و مماتى للّه...»
 5 - مرگ و حيات مهم نيست، مهم آن است كه آنها براى خدا و در راه خدا باشد. «محياى و مماتى للّه»
 6- آنچه براى خدا باشد، رشد مى‏كند. «للّه ربّ العالمين»
 7- مرگ و زندگى دست ما نيست، ولى جهت دادن به آن دست ماست. «للّه»
سوره الرّحمن آيه «26 و 27»
 
 «26» كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ «27» وَيَبْقَى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالْإِكْرَامِ‏
 هر كه روى زمين است، فناپذير است و (تنها) ذات پروردگارت كه داراى شكوه و اكرام است،  باقى مى‏ماند.

 
 نكته‏ها:
در آيه 185 سوره آل‏عمران خوانديم: «كلّ نفس ذائقة الموت» هر انسانى طعم، مرگ را مى‏چشد و در آخرين آيه سوره قصص نيز خوانديم: «كلّ شى‏ء هالك الاّ وجهه» هر موجودى هلاك مى‏شود جز ذات پروردگار. در اين سوره نيز مى‏خوانيم: «كلّ من عليها فان و يبقى وجه ربّك»
در آيات قبل، نعمت‏ها معرّفى شد، در اين آيه مى‏فرمايد: زمان بهره‏گيرى از نعمت‏ها كم است، فرصت را غنيمت شماريد كه همه رفتنى هستيد.
گرچه همه موجودات فانى هستند ولى هر كس در مسير الهى باشد و كار او رنگ الهى بگيرد، آن نيّت خالص كه «وجه ربّ» است، كار فانى او را باقى مى‏كند.
 پيام‏ها:
 1- مرگ، يك قانون عام و فراگير است. «كلّ مَن عليها فان»
 2- به كسى جز خدا تكيه نكنيم كه همه فناپذيرند.«كلّ من عليها فان ويبقى وجه ربّك»
 3- ارزش انسان، با تقرّب به خداوند است نه داشتن امكانات. «كلّ مَن عليها فان و يبقى وجه ربّك»
 4- مرگ، گامى در مسير تربيت انسان است. «كلّ مَن عليها فان و يبقى وجه ربّك»
 5 - پيامبر، تحت تربيت و ربوبيّت خاصّ خداوند است. «ربّك»
 6- مرگ موجودات، نشانه تمام شدن قدرت و كرم الهى نيست. «كلّ من عليها فان و يبقى... ذوالجلال و الاكرام»
 7- جلال الهى همراه با رحمت و رأفت است. «ذوالجلال و الاكرام»
 8 - مرگ، نعمت است. «كلّ من عليها فان...» (با آنكه در آيات 26 و 27 نام هيچ نعمت مادى نيامده، امّا در آيه 29، باز هم جمله‏ى «فباىّ آلاء...» تكرار شده است پس مرگ نيز نعمت است.)
 9- جن نيز همچون انسان، مرگ دارد. زيرا در آيه بعد خطاب «ربّكما» به جنّ و انس بازمى‏گردد. «كلّ من عليها فان... فباىّ آلاء ربّكما»

61) تفاسير الميزان و نمونه.
62) تفاسير مجمع‏البيان و نورالثقلين؛ توحيد صدوق.
63) نساء، 122.
64) تفسير كبيرفخررازى.
65) تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج‏1، ص 143.
66) تفسير اثنى‏عشرى.
67) اسراء، 110 ؛ طه، 8 ؛ حشر، 24 و اين آيه.
68) تفسير فرقان.
69) بحار، ج‏91، ص 5.
70) تفسير نمونه.
71) تفسير فرقان.
72) توبه، 31.
73) اعلى، 1.
74) آشنايى با قرآن، ص‏14.
75) يوسف، 106.
76) تفسير نورالثقلين ؛ توحيد صدوق، ص‏324.
77) تفسير نمونه.
78) مريم، 93.
79) در نظام خلقت، از اسباب و وسايل بهره‏مند مى‏شويم، امّا مى‏دانيم كارآيى يا بى‏اثرى هر سبب و وسيله‏اى، بدست اوست. او سبب ساز است و سبب سوز.
80) و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا اللَّه» اگر هدايت الهى نبود ما هدايت نمى‏يافتيم. اعراف، 43.
81) انفال، 24.
82) اعراف، 20.
83) ناس، 5 و 6.
84) ملك، 14.
85) تفسير قرطبى.
. «الرّحمن على العرش استوى»
 2- نزول قرآن جلوه‏اى از رحمانيّت و اقتدار خداوند بر هستى است. «تنزيلا ممن خلق... الرّحمن على العرش استوى»
 3- تسلّط خداوند بر همه‏ى هستى، يكسان است.(59) «على العرش استوى»
 4- خداوند، هم آفريدگار هستى است و هم نگهدار و حاكم برآن. «خلق ... على العرش استوى»
 5 - خداوند بر تمام آنچه ديدنى و ناديدنى است، آگاهى و مالكيّت مطلقه دارد. «له ما فى السموات... و ما تحت الثّرى»
 6- يكى از راههاى جلوگيرى از منكرات، توجّه مردم به علم الهى بر پنهان و آشكار آنهاست. «يعلم السّر وأخفى»
 7- نام نيكو وزيبا چه در لفظ و چه در معنا، يك ارزش است و خداوند، هم خود جميل است و هم بهترين و نيكوترين نام‏ها را دارد. «له الاسماء الحُسنى»سوره انعام آيه «79» در درس دوم گذشت.
 
سوره توبه آيه «72»
 
 وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَ لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‏
 خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغهايى (از بهشت) كه از پاى (درختان) آن، نهرها جارى و در آن جاودانند و (نيز) مسكن‏هايى دلپسند در بهشت برين را وعده داده است. ولى رضايت و خرسندى خداوند، برتر و والاتر (از اينها) است. اين همان رستگارى بزرگ است.

 
 نكته‏ها:
اين آيه چگونگى تحقّق رحمتى را كه در آيه‏ى قبل بود، «سيرحمهم» بيان مى‏كند.
«جنّاتِ عَدن»، طبق روايات، بهترين و شريف‏ترين منطقه‏ى بهشت و جايگاه پيامبران و صدّيقان و شهداست، منطقه‏اى كه از نظر خوبى، به خيال كسى خطور نكرده است.(60)
 پيام‏ها:
 1- زن و مرد، در برخوردارى از پاداش الهى، برابرند«وعداللَّه المؤمنين و المؤمنات»
 2- بزرگ‏ترين امتياز بهشت، خلود در آن و جاودانگى نعمت‏هاى آن است. «خالدين فيها»
 3- زندگى آخرت تنها معنوى نيست، بلكه مادّى وجسمانى است. «جنّات، مساكن طيّبة»
 4- مسكن خوب، وقتى ارزشمند است كه در منطقه‏ى خوب باشد. «مساكن طيّبة فى جنّات عدن»
 5 - از تمايلات طبيعى انسان به آب، سرسبزى، باغ، بوستان و منزل، در جهت گرايش به معنويت استفاده كنيم. «وعداللَّه... جنّات تجرى من تحتها الانهار...»
 6- لذّت‏هاى معنوى، بالاتر از لذّت‏هاى مادّىِ بهشت است. «رضوان من اللَّه اكبر»
 7- بهشت نيز درجات ومراتبى دارد. «جنّات‏تجرى، جنّات‏عدن ورضوان من اللَّه اكبر»
 8 - رسيدن به پاداش اخروى  ورضايت الهى، رستگارى بزرگ است«الفوزالعظيم»

46) اعراف، 54.
47) يونس، 3.
48) حديد، 4.
49) سجده، 4.
50) مفرد آمدن «الحسنى» با آنكه موصوف آن «اسماء» جمع است، شايد به دليل مقدّر گرفتن كلمه‏ى «هذه» باشد، يعنى «هذه الاسماء الحسنى»، هرچند نمونه‏هاى ديگرى نيز در قرآن هست، مانند: «مآرب اخرى»، طه، 18 و «حدائق ذات بهجة» نمل، 60. تفاسير مجمع‏البيان، طبرى و تبيان.
51) تفسير نمونه.
52) تفسير نمونه.
53) تفسير صافى.
54) بقره، 33.
55) رعد، 8.
56) غافر، 19.
57) احزاب، 51.
58) انعام، 59.
59) تفسير نورالثقلين ؛ كافى، ج‏1، ص 128.
60) تفسير كنزالدقائق